مسافر

باز باران با ترانه 
می خورد بر بامخانه
یادم آرد کربلا را
دشت پر شور و بلا را 
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
و ندرین صحرای سوزان
می رود طفلی سه ساله
دل شکسته پای خسته
باز باران قطره قطره
می چکد از چوب محمل
باز باران با مسافر
اشک های جاودانه 

 


+نوشته شده در یکشنبه 90 دی 25ساعت ساعت 4:11 عصرتوسط حسین احمدی | نظر بدهید
برچسب ها: مذهبی
تاریخ روز

دعای فرج